
کجاست مثل خدیجه و ...
نویسنده: محمد عابدى، مجله فرهنگ کوثر، 1376، شماره 1
تبیین الگوهاى رفتارى مناسب براى فعالیتهاى اجتماعى، فرهنگى و... اساسى ترین نیاز زنان در جامعه ما به شمار مى رود، در این میان گروهى راه افراط پیموده، زنان را از هرگونه فعالیتى محروم مى سازند و عده اى دیگر حضور بى محابا در اجتماع را تنها نسخه شفابخش مى دانند.
مسلما در اظهار و اعمال نظر پیرامون مسایل مربوط به جامعه زنان باید خاستگاه اسلامى آن را درنظر گرفت، زیرا سخن راندن بدون شناخت عمیق از سیره معصومان، جامعه زنان را از بستر اصلى خارج و در گرداب سطحى نگریها گرفتار مى سازد.
نگاه تاریخى و تحلیل واقعیتهاى موجود در زندگى شخصیتهاى مؤثر و مطرح جامعه زنان، در طول تاریخ اسلام، مى تواند ما را به خاستگاه اصلى نظرات دینى پیرامون زنان و تشخیص محدوده و نحوه فعالیتهاى اجتماعى آنان نزدیک سازد.
زندگى حضرت خدیجه را مى توان نمونه اى کامل از تحول مثبت و سیر به سمت کمال دانست; زیرا خدیجه(سلام الله علیها) بیش از چهل سال از زندگى اش را در دوران جاهلیت سپرى کرد، آنگاه با غلبه بر تمام تضادهاى موجود اجتماعى دل به اسلام سپرد. و به اولین اجتماع کوچک اسلامى گام نهاد (1) . زندگانى او چون پلى است که ابتداى آن در دوران جاهلیت و انتهایش در دوران اسلامى است. از اینرو بررسى نقاط حساس زندگانى وى مى تواند ما را در دستیابى به الگوى مثبت یارى دهد و براى همه گروههاى جامعه، بویژه زنان، که دوران جاهلیتها، تعصب ها و هجوم فرهنگ هاى بیگانه را تجربه کرده اند سودمند باشد.
اوضاع اجتماعى زنان در عصر جاهلى
کعبه، نماد توحید، با قامتى کشیده و استوار پابرجاى بود اما مردم پیرامونش بر اثر زندگى خشن بیابانى، عدم ارتباط با تمدنهاى دیگر و حکمفرمایى جهل و امیال نفسانى به سوى انحطاط گام برمى داشتند، انحراف از آیین توحیدى خلیل الله در تمام شئون حیاتى و اجتماعى آنان دیده مى شد و از افراد بى رحم و جاهل انباشته بود. نظام اجتماعى عربستان نظامى بیابانى بود، و زورمندترین جریان اجتماعى و قبیله اى در راس هرم قدرت جاى داشت. زنان که از لحاظ اجتماعى ضعیف ترین گروه جامعه بودند به طور کامل مقهور اراده و تمایلات مردان به شمار مى آمدند و در جنبه هاى اقتصادى، اخلاقى، فرهنگى و آداب و سنن اجتماعى تحت سلطه بودند.
گاه مردانى که نیاز مالى داشتند و یا در اندیشه توسعه ثروت بودند گروهى از زنان را خریدارى کرده، پس از آموزش آوازخوانى و نوازندگى خانه هایى در اختیارشان مى گذاشتند و پرچمى که نشانه آزادى ورود همگان بود بر بام خانه هایشان نصب مى کردند. وظیفه این زنان کسب درآمد براى طبقه مسلط جامعه بود. کردار زشت چنان وقاحت خود را ازدست داده بود که ثروتمندان بى هیچ دغدغه اى به استثمار عفت و عزت زنان مى پرداختند و از این راه ثروتهاى کلان گرد مى آوردند (2) .
زمانى نیز تنها به خاطر ازدیاد نسل به موجودیت زن احترام مى گذاشتند و براى رسیدن به این هدف از هر راه ممکن سود مى جستند; برخى به طور اشتراکى زنى را به همسرى مى گرفتند (3) و عده اى به طور قبیله اى زنى را به عقد درمى آوردند.
وقتى تار جهل به پود فقر گره مى خورد، مردم را به سنت هاى هولناک مى کشاند، دخترکشى تنها یکى از ده ها خوفناکى است که در جزیرةالعرب رواج داشت. بر اساس منابع موجود، «صعصعةبن ناجیه مجاشعى» جد فرزدق به تنهایى دویست وهشتاد دختر را از پدرانشان خرید و با پرداخت سه شتر براى هر کدام آنها را از مرگ حتمى نجات داد. این خبر مى تواند گستره وسیع نفوذ این سنت زشت را نشان دهد. فرزدق خاطره احسان جد خویش را چنین زنده کرده است:
وجدى الذى منع الوائدین واحیا الوئید فلم توئد (4)
جدم همان شخصى است که دخترکشان را از زنده به گورکردن، بازداشت و زنده به گورشدگان را نجات داد و نگذاشت دفن شوند.
رویش ستاره
حضرت خدیجه(سلام الله علیها) شصت وهشت سال پیش از هجرت در مکه چشم به جهان گشود (5) پدرش خویلد (6) از فرزندان اسدبن عبدالعزى به شمار مى آمد و مادرش فاطمه دختر زائدةبن اصم (7) بود. جد هردو «فهر» نامداشت و از قبیله قریش بودند.
به روایتى پدرش قبل از جنگهاى فجار کشته شد و خدیجه را در دنیاى پرآشوب آن روزگار تنها نهاد (8) .
از سرنوشت خدیجه(سلام الله علیها) و نحوه زندگانى وى تا قبل از سنین میانسالى، اطلاع دقیقى دردست نیست اما آنچه مسلم مى نماید این است که او در دوران طفولیت تجربیاتى گرانسنگ اندوخته بود، شاید پانزده سال بیشتر از عمرش نمى گذشت که شاهد هجوم سپاه ابرهه به خانه خدا بود.
اولین متون تاریخى در مورد او به زمانى اشاره دارند که با ترتیب دادن کاروانهاى تجارى به کسب درآمد پرداخت او با مدیریت (9) و درایتى قوى (10) به دور از رسم تجار زمانه که رباخوارى را از اصول اولیه کسب ثروت قرار دادهبودند، به تجارت مضاربهاى (11) روى آورد.
برخى از محققان بر این باورند که خدیجه(سلام الله علیها)، پیش از پرداختن به تجارت، ابتدا با «عقیقبن خالد مخزومى» و بعد از مرگ وى با «ابنهالةبن منذر اسدى» ازدواج کرد. هند ثمره ازدواج با ابنهالة بود. و بدین سبب خدیجه را «امهند» مى خواندند (12) .
اگر وقوع این ازدواجها را بپذیریم (13) به عقیده بعضى این احتمال وجوددارد که بخشى از دارایى اولیه خدیجه از طریق میراث شوهران به وى رسیده باشد. ولى در عین حال نمی توان قدرت و مدیریت وى را منکرشد چنانکه تاریخ نگاران بارها از او با عناوینى چون «امراة حازمة لبیبة» (14) بانوى دوراندیش و خردمند و «امراة عاقله» (15) بانوى عاقل یاد کرده اند.
گرچه ستیز خدیجه(سلام الله علیها) با تجارت ربوى، که گاه تا ازدست دادن زن و فرزند بدهکار مى کشید، خود مقوله اى مهم است اما تابناکترین صفحات زندگى او زمانى شکل مى گیرد که با وجود زیبایى ظاهر (16) و برخوردارى از تمام صفات عالى زنانه هرگز در جامعه فاسد آن روزگار خود را نباخت و به چنان درجه اى از کمال و پاکى دست یافت که به وى لقب «طاهره» دادند (17) نویسندگان در توصیف او عباراتى چون «تدعى فى الجاهلیة الطاهرة» (18) در جاهلیت به طاهره نامیده مى شد، را به کار برده اند.
او از یارى فقرا روى برنمى گرداند و خانه اش پناهگاه نیازمندان بود. «کرم و سخاوت» (19) ، «دوراندیشى و درایت» (20) و «عفت از وى بانویى پارسا و مورد احترام همگان ساخت. لقب «سیدة نساء قریش» (22) که در آن زمان به وى داده شد، از نفوذ اجتماعى و عمق احساس احترام مردم به وى پرده برمى دارد. کمالات روحى و عقلى و حسن ظاهر وى سبب شد تا گروه کثیرى از مردان، اندیشه همسرى او را در سر بپرورانند (23) «عقبةبن ابىمعیط»، «صلتبن شهاب»، «ابوجهل» و «ابوسفیان» ازجمله مردان ثروتمند و صاحب نفوذ قریش بودند که دست تمنا به سوى او درازکردند (24) اما خدیجه درخواست آنها را با ابراز بى علاقگى به ازدواج رد کرد. او در بخشى از گفتگوهایش با «ورقةبن نوفل اسدبن عبدالعزى»، پسرعمویش، نیافتن شخص موردنظر را دلیل عدم تمایل به ازدواج دانسته است (25) . خدیجه که بر آیین حنیف ابراهیم خلیل الله باقى بود، اوقاتى از روز را با علماى مذهبى مى گذراند و از سخنان و معارفشان بهره مى برد. در این نشستها گاه صحبت از ظهور پیامبرى از قریش به میان مى آمد که خدیجه را سخت در تفکر فرو مى برد.
روزى همراه گروهى از زنان با یکى از علماى یهود گفتگو مى کرد که رهگذرى جوان و بلندقامت توجهشان را جلب کرد. عالم یهودى از خدیجه خواست او را به مجلس فراخواند او رهگذر را به منزل آورد، عالم یهودى از جوان خواست کتف خود را بنمایاند. رهگذر پیراهن خود را کنارزد. او به دقت نگریست، درخشش نور نبوت را که در کتابهایشان بشارت داده شده بود، در کتفش دید و گفت: این مهر پیامبرى است.
خدیجه، بعد از سؤال از دلیل عالم یهودى و دریافت جواب گفت: اگر عموهایش اینجا بودند اجازه نمى دادند تو چنین کنى، زیرا بشدت از وى مراقبت مى کنند.
عالم یهودى گفت: او با زنى از قریش که بزرگ قبیله اش شمرده مى شود، ازدواج خواهدکرد (26) . علاوه بر این یکبار نیز در خواب دید که خورشید بالاى مکه چرخید و در خانه اش فرودآمد. او این خواب را با پسرعمویش «ورقة»، که مسیحى بود و با کتب آسمانى آشنایى داشت، درمیان نهاد. ورقه گفت: با مرد بزرگى که شهرت جهانى مى یابد ازدواج خواهى کرد (27) .
مجموعه شواهد فوق خدیجه را وامى داشت که از راهى عاقلانه گمشده اش را سوى خود بکشاند، پس شخصى را نزد امین قریش فرستاد و پیامداد که با مقدارى از اموال او به تجارت بپردازد (28) و چون امین پذیرفت او را با بهترین کالاها و غلامش میسره راهى شام کرد (29) . گروه کثیرى از تاریخ نگاران بر این عقیده اند که ابوطالب از خدیجه(سلام الله علیها) خواست تا مالى براى تجارت در اختیار محمد(صلی الله علیه واله ) بگذارد (30) . گروهى دیگر با این نظر به مقابله پرداخته، مى گویند: عزت و شرف ابوطالب اجازه نمی داد که آنها اجیر شخص دیگر شوند. پس باید گفت که وى بطور مضاربه به تجارت پرداخت و اجیر خدیجه نشد (31) .
میسره در بازگشت کرامات امین قریش، خصوصا ملاقات راهب با وى (32) ، را براى خدیجه بازگوکرد.
فصل وصل
جوانه هاى مهر اینک در خدیجه به بار نشسته بود، او جوانى پاکدامن و امین پیش روى خود داشت که عرق نجابت از صورتش ریزان و پاکى دلش از صداقت سیمایش آشکاربود. بانوى قریش بطور مستقیم تقاضاى ازدواج کرد. او به امین قریش چنین گفت:
«یابن عم انى رغبت فیک لقرابتک وسطتک فى قومک وامانتک وحسن خلقک وصدق حدیثک» (33)
اى پسرعمو، من به خاطر خویشاوندى، شرافت تو در میان مردم، امانت، خوش خلقى و راستگویى ات به تو تمایل پیداکردم.
محمد(صلی الله علیه واله) پیشنهاد خدیجه را پذیرفت و عمویش ابوطالب را از آنچه رخ داده بود آگاه ساخت. ابوطالب همراه جمعى از بنى هاشم به نزد عموى خدیجه «عمروبن اسد» شتافته، تقاضاى ازدواج کردند. ابوطالب هنگام خواندن عقد گفت: ... او به خدیجه و خدیجه به وى علاقه دارد اینجا جمع شده ایم که با رضایت خودش خطبه بخوانیم.» (34)
به این ترتیب خورشید مکه، درحالى که تنها بیست وپنج سال از عمرش را پشت سر مى گذاشت (35) ، بر بام بخت سرور زنان قریش تابیدن گرفت، خدیجه «همسر آفتاب» شد و فصل نوینى در زندگى هردو پدیدآمد. خدیجه(سلام الله علیها) با محمد(صلی الله علیه واله) پیوندى ابدى برقرارساخت; همدل، همسر، همراز وى شد و پا به جاى محبوب خویش دوران بیست وچهار ساله زندگى مشترک را طى کرد.
خدمات او به اسلام و پیامبر را در سه بخش مى توان بررسى کرد.
قبل از طلوع وحى
بعد از مراسم خواستگارى، خدیجه پسرعمویش ورقة را خواست و گفت: نزد محمد(صلی الله علیه واله) برو و بگو: غلامان و کنیزان و هرآنچه مالک آنم به تو بخشیدم; هرگونه که بخواهى مى توانى در آنها تصرف کنى (36) . پس ورقه میان زمزم و مقام ایستاد و با صداى بلند ندا در داد: اى گروه عرب! خدیجه شما را شاهد قرار مى دهد بر اینکه او نفس و مال و غلامان و هر آنچه دارد را به محمد بخشیده است.
البته سرور زنان قریش در عمل نیز گفتارش را به اثبات رساند، به نوشته مورخان او وقتى از علاقه پیامبر به اخلاق پاک زید، «یکى از غلامانش» آگاه شد، غلام را به وى بخشید.(او همان شخصى است که جزء سابقین در اسلام شد) (37) .
توان اقتصادیش را تا لحظه وفات در خدمت همسرش قرارداد و در سایه عشق فرصت عبادت و خلوت بیشتر در غار حرا را برایش فراهم مىساخت (38) .
خدیجه که به عظمت معنوى رسولخدا(صلی الله علیه واله) آگاهى داشت، همواره در جهت رضاى او قدم برمى داشت و در انتظار بعثت لحظه شمارى مى کرد.
البته زندگى سرور زنان قریش در کنار این امتیازات با تلخی هایى نیز همراه بود; زنان آن روزگار چون مردان با مفاهیمى مانند خوش رفتارى، راستگویى و امانتدارى بیگانه بودند و فلسفه ازدواج خدیجه با یتیم تهیدست قریش را درک نمى کردند. از این رو لب به طعنه مى گشودند، خواسته یا ناخواسته سرور بانوان قریش را در اندوه فرو مى بردند. آنها روابط خود را با خدیجه قطع کردند و او را تنها گذاشتند. (39)
بزرگ بانوان قریش براى رویارویى با این پدیده زشت جاهلى زنان را گردآورد و گفت: از زنان عرب شنیده ام که شوهران شما بر من خرده مى گیرند که چرا با محمد(ص) وصلت کرده ام. اینک از شما مى پرسم آیا مانند محمد در جمال، خوش رفتارى، خصلتهاى پسندیده و فضل و شرف در اصل و نسب در مکه و غیر آن سراغ دارید؟ (40) گرچه خدیجه با طرح این سؤال به آنان فهماند که همسنگى براى محمد(صلی الله علیه واله) یافت نمى شود اما نتوانست زنگار جهل دلهاشان را پاک کند و در رفتارشان دگرگونى محسوسى پدید آورد.
فرزندان خورشید
، زینب (44) ، کلثوم (45) و فاطمه (46) بود.
قاسم و عبدالله که طیب و طاهر نامیدهمىشدند، به ترتیب در چهارسالگى و حدود یکماهگى وفات یافتند (47) و دختران رشد کرده، ایمان آوردند و به مهاجران پیوستند.
البته گروهى معتقدند که جز فاطمه دیگر دختران ربیبه (دختران همراه) همسر، رسول خدایند (48) و تنها ثمره ماندگار ازدواج پیامبر(صلی الله علیه واله) و خدیجه(سلام الله علیها) فاطمه است که کمى قبل از بعثت متولدشد (49) .
رسالت غیرعلنى
خدیجه(سلام الله علیها) پیوسته در انتظار درخشش انوار نبوت از سیماى مهربان همسرش بود از اینرو وقتى پیامبر از غارحرا به خانه آمد و ماجراى نزول فرشته وحى را برایش بازگفت، بى درنگ آن را تایید کرد و به درستى گفتار پیامبر ایمان آورد (50) . او گفت: اى پسرعمو، شاد و ثابت قدم باش. سوگند به کسى که جان خدیجه در دست اوست، من امیدوارم تو پیامبر این امت باشى (51) .
گروهى از دانشمندان دلدارى دادن خدیجه(سلام الله علیها) به رسولخدا(صلی الله علیه واله) و دعوت وى به ثبات قدم را با شخصیت عظیم پیامبر(صلی الله علیه واله) ناسازگار مىدانند. اما حقیقت مطلب این است که در محدوده روابط سالم خانوادگى این کار نهتنها موجب کسرشان رسول گرامى(ص) نخواهدشد، بلکه نشان از وجود روابطى منطقى و آرمانى دارد; روابطى که آیین اسلام نیز به آن تاکید نموده است. «هوالذى خلق لکم من انفسکم ازواجا لتسکنوا الیها» (52) او کسى است که براى شما از خودتان زوج هایى آفرید تا آرامش یابید.
هر محقق منصفى مى تواند نمونه هاى متنوعى از ایجاد آرامش و دلدارى را در سرتاسر زندگى خدیجه(سلام الله علیها) و پیامبر اکرم(صلی الله علیه) ببیند ابن هشام مى نویسد:
خدیجه(سلام الله علیها) به پیامبر(صلی الله علیه واله) ایمان آورد، گفتارش را تصدیق کرد و او را یارى داد و اولین شخصى است که به خدا و رسولش و درستى آیات الهى ایمان آورد. خداوند به این طریق به پیامبرش آرامش داد به نحوى که هیچ خبر ناراحت کننده اى از قبیل رد و تکذیب را نمى شنید مگر اینکه خداوند به واسطه خدیجه(سلام الله علیها) گشایشى برایش ایجاد مى کرد. وقتى خدا پیامبرش را به خدیجه(سلام الله علیها) برمى گرداند، او را ثابت قدم مى کرد; دشواریها را بر او آسان مى کرد و تصدیقش کرده، کار مردم را برایش آسان مى ساخت رحمت خدا بر او باد.» (53)
آنچه بر عظمت این خدمت مى افزاید این است که هیچگاه خود از راحتى ظاهرى مطلوبى برخوردار نشد، نه آن زمان که با رسول خدا(صلی الله علیه واله) ازدواج کرد و طعن و ملامت شنید و نه در مراحل دیگر. تاریخ بخوبى اسم برخى از آزاردهندگان و برهم زنندگان آرامش خانه رسول(صلی الله علیه واله) را ثبت کرده است. «ابولهب، حکمبن عاصبن امیه، عقبةبن ابىمعیط، عدىبن حمراثقفى و ابنالاصداء هذلى» همسایگانى بودند که آزارش مى دادند. و آسایش را از خانه وى سلب مى کردند. یکى از اینان، هنگامى که پیامبر(صلی الله علیه واله) در حال نماز بود، رحم گوسفندى را بر سر آن بزرگوار انداخت (54) . یکبار نیز شخصى خاک بر سر آن حضرت ریخت. پیامبر(صلی الله علیه واله) با همان حال به خانه رفت. وضع پریشان پدر همه را در نگرانى و اندوه فروبرد. یکى از دختران رسول(صلی الله علیه واله) به پاخاست، خاک از سر پدر زدود و گریست. پدر گفت: دخترکم گریه نکن خداوند نگاهبان پدرت است. (55)
جهال عرب براى انتقام از پیامبر(صلی الله علیه واله) تصمیم گرفتند بستگان وى را از خانه هایشان بیرون کنند. از این رو دختر خدیجه(سلام الله علیها) را طلاق دادند و ضرب هاى دیگر به سرور زنان قریش واردساختند. (56) با این حال بانوى پارساى پیامبر(صلی الله علیه واله) با درایت و صبر محیط خانه را آرام مى ساخت و حتى براى رفع ناراحتىهاى پیامبر(صلی الله علیه واله) تلاش مى کرد.
ایمان خدیجه(سلام الله علیها)
حذیفه: خدیجه(سلام الله علیها) سابقه نساءالعالمین الى الایمان بالله وبمحمد(صلی الله علیه واله) خدیجه در ایمان به خدا و محمد(ص) (57) سابقترین زنان است.
ابن عباس: کانت خدیجة(س) بنت خویلد اول من آمن بالله ورسوله وصدق محمدا فیما جاء به عن ربه. (58)
خدیجه(س) اولین کسى بود که به خدا و رسول(ص) ایمانآورد. و محمد(ص) را، در آنچه از سوى خدایش آورده بود، تصدیق کرد.
ابن هشام: آمنتبه خدیجه(س) بنتخویلد وصدقتبما جاء من الله ووازرته على امره وکانت اول من آمن بالله وبرسوله وصدق بما جاء منه. (59)
خدیجه دختر خویلد به او [محمد] ایمان آورد و آنچه را از طرف خدا آورده تصدیق کرد، او را در کارش یارى داد. و اولین کسى بود که به خدا و رسول و درستى آنچه آورده بود ایمان آورد.
مسلم: کانت خدیجه وزیره صدق على الاسلام کان یسکن الیها. (60)
خدیجه وزیر پیامبر بود، اسلام را تصدیق کرد و پیامبر به واسطه او آرامش مى یافت.
طبرى: فلما اکرم رسولالله بنبوته آمنتبه خدیجه. (61)
وقتى پیامبر به نبوت تشرفیافت، خدیجه به او ایمان آورد.
نکته قابل تامل در اغلب اظهارنظرهاى صورت گرفته وجود نوعى تعمد در القاى این مطلب است که اسلام خدیجه قبل از هر شخص دیگر، چه مرد و چه زن، تحقق یافته است و عباراتى نظیر «اول من آمن به وصدقه قبل کل احد.» (62) اولین کسى که ایمان آورد و قبل از هر شخصى تصدیقش کرد، «اول من آمن بالله على الاطلاق» (63) اولین کسى که به خدا ایمان آورد، به طور مطلق، در منابع متعددى به چشم مى خورد.
اما سخن قریب به صواب این است که هرچند مقام حضرت خدیجه بسیار والاست اما مولود کعبه در اسلام بر او مقدم است در میان راویان حوادث روزگار رسول اکرم(صلی الله علیه واله) تنها حذیفه یمانى به حق مطلب اشاره کرده است. (64)
اظهار اسلام
خدیجه در همان دوران دعوت پنهانى (سه سال اول) اسلام خود را اعلام کرد. ابویحیى بن عفیف از پدرش و او از جدش عفیف، که تاجر مشهورى بود روایت کرده که وقتى پاى به مسجدالحرام نهاد با منظرهاى شگفت روبه رو شد او سه نفر را در حال نمازخواندن دید. از ابن عباس درباره کردار آنها پرسید. گفت: نفر نخست مدعى نبوت است، مرد پشت سرش على و آن زن هم همسر محمد(صلی الله علیه واله) خدیجه است. غیر از اینها کسى را بر این آیین سراغ ندارم. (65)
حضرت على خود خاطره آن روزها را چنین بیان مى کند: لم یجمع واحد یومئذ فى الاسلام غیر رسولالله وخدیجه وانا ثالث هما ارى نورالوحى والرسالة اشم ریح النبوة. (66) کسى آنروز در اسلام جمع نشد غیر از رسول خدا، خدیجه و من سومین آنها بودم. نور وحى و رسالت را مى دیدم و بوى نبوت را به مشام احساس مى کردم.
وجود شخصیتهایى چون ابوطالب و خدیجه، به این دلیل که داراى موقعیت برتر اجتماعى بودند، از بار فشارهاى روانى و ظاهرى مشرکان علیه آیین نوپاى محمدى(صلی الله علیه واله) تا حدود زیادى مى کاست. (67 ابوطالب به خاطر اینکه بتواند همچنان به یارى رسول خدا(صلی الله علیه واله) ادامه دهد ایمان خویش را پنهان داشت و موقعیت اجتماعى و قبیل هاى خود را حفظ کرد. (68) اما خدیجه با شهامت تمام همراه على(علیه السلام) در اعلام موجودیت جامعه کوچک اسلامى شرکت جست و از موقعیت اجتماعى خویش چشم پوشى کرد.
دعوت آشکار
سه سال پس از آغاز بعثت، پیامبر اکرم دعوتش را علنی ساخت.
ابوطالب، خدیجه و على با جان و دل از وى پشتیبانى کردند. خدمات حضرت خدیجه در این دوران از دو جنبه قابل ارزیابى است.
1- حمایت اجتماعى
حضرت خدیجه(سلام الله علیها) به دلیل وجهه مناسب اجتماعى توانست بارها پیامبر را از شر جهال برهاند; براى مثال پیامبر(صلی الله علیه واله) در ایام حج، بالاى کوه صفا رفت و با صداى بلند نداداد که، اى مردم من فرستاده پروردگارم. آنگاه به کوه مروه رفت و سه بار سخن پیشین را تکرارکرد. عربهاى متعصب هریک سنگى برداشته در پى پیامبر روانه شدند.
ابوجهل سنگى پرتاب کرد که به پیشانى رسول اکرم(صلی الله علیه واله) اصابت کرد، خون از پیشانى اش جارى شد. پیامبر به کوه ابوقبیس رفت، مشرکان نیز در پى او روانه شدند. حضرت على(علیه السلام ) خود را به خدیجه رساند و موضوع را به وى بازگفت. اشک بر گونه هاى خدیجه جارى شد، ظرفى از غذا برداشت و براى یافتن پیامبر با على(علیه السلام ) راهى کوهها و دشتها شد. جبرییل بر پیامبر(صلی الله علیه واله) نازل شد و فرمود: از گریه خدیجه ملایک به گریه آمدند. او را بخواه، سلام برسان، بگو خدا به تو سلام مى رساند. و او را به خانه اى بهشتى که از نور زینت شده، بشارت بده.
خدیجه و على پیامبر را یافته، به خانه آوردند. مردم به خانه خدیجه حمله ور شده، خانه را سنگباران کردند. خدیجه بیرون آمد و گفت: آیا از سنگباران کردن خانه زنى که نجیبترین قوم شماست، شرم ندارید؟
مردم با شنیدن سخنانش پراکنده شدند و او براى مداواى همسرش به خانه بازگشت. پیامبر اسلام(صلی الله علیه و اله) سلام خدا را به وى رساند. او در پاسخ گفت:
ان الله هو السلام و منه السلام وعلى جبرییل السلام وعلیک یارسولالله السلام وبرکاته. خدا خود سلام (69) است و سلام از اوست و سلام بر جبرییل و بر تو اى رسولخدا، رحمت و برکات خداوند بر تو باد.
2- حمایتهاى عملى و مالى
حضرت خدیجه نه تنها از اعتبار و موقعیت اجتماعى خود براى دفاع از رسول اکرم سود مى برد، بلکه با ورود به صحنه هاى دشوار به دفاع از حریم نبوت پرداخت. او خود در شعب ابى طالب حضوریافت. (70) و همراه پیامبر سه سال در آنجا به سربرد. این سه سال را مى توان سالهاى اوج فداکارى خدیجه نامید. او در طول سه سال تحریم اقتصادى تامین نیازهاى مالى مسلمانان را برعهده داشت. (71) علاوه بر اموال خدیجه، ثروت بستگان او مانند حکیمبن حزام نیز در جهت یارى دین محمدى(ص) صرف می شد. (72)
پیامبراکرم بارها فداکارى حضرت خدیجه را مطرح ساخت و بر این حقیقت که او در راه اسلام از اموالش گذشت تاکیدکرد.
به سوى معبود
خدیجه بیست وچهار سال با پیامبر زندگى کرد (73) و سرانجام در بستر بیمارى افتاد. پیامبر(صلی الله علیه واله) که بر بالین او حاضربود، ضمن گفتگوى با وى فرمود: خدا تو را با مریم دختر عمران و آسیه دختر مزاحم برابرى داده است. (74)
وقتى روان خدیجه به سوى جهان جاودانگى پرکشید پیامبر سخت گریست. چون در حجون قبرى برایش کندند، (75) پیامبر خود به راه افتاد; همچنان که اشک از چشمانش مى بارید داخل قبر شد و خوابید، افزونتر از قبل گریست و او را دعاکرد. (76) آنگاه برخاست و با دست خویش همسرش را در قبر گذاشت. (77) چون در آن زمان نماز میت واجب نشده بود، نماز بر وى خوانده نشد. (78) فاطمه، یادگار خدیجه گرد پدر مى گشت، خود را به دامان او مى آویخت، بهانه مادر مى گرفت و دل دردمند پدر را آتش مى زد. پیامبر جز سکوت چیزى نداشت; جبرییل نازل شد و گفت: اى پیامبر، به فاطمه بگو خدا براى مادرت قصرى از لؤلؤ ساخته که درونش آشکار است و در آنجا هیچ سختى و تلخى نیست. (79)
به این ترتیب فرشته الهى پایان رنجها و محنتهاى خدیجه را اعلام کرد.
محققان زمان وفاتش را سه سال قبل از هجرت مى دانند. (80) در سال727ه.ق قبهاى بر قبر وى ساختند که در سال 1344ه.ق به وسیله وهابیون ویران شد. (81)
به یاد تو
قلب پرمهر پیامبر(صلی الله علیه واله) هیچگاه نام خدیجه را از صفحه خویش پاک نکرد و چراغ مهر وى را تا آخر عمر فروزان نگاهداشت. او دوستداران خدیجه را دوست می داشت. عایشه مى گوید: روزى خواهر خدیجه خواست خدمت پیامبر بیاید. تا رسول خدا نام خدیجه را شنید، چشمانش برق زد. گفتم: چقدر زیاد به فکرش هستى. پیرزنى بود که مرد و خدا بهتر از آن را به تو رسانده است.
پیامبر به شدت برآشفت و فرمود: والله بهتر از خدیجه روزى من نشده است. وقتى مردم مرا تکذیب کردند به من ایمان آورد و زمانى که مردم از انفاق ثروت خویش خوددارى مى کردند مال خود را انفاق کرد. (82)
پیامبر چنان شخصیت خدیجه را بزرگ مى شمرد که گفتارش دیگران را به شگفتى وامى داشت. عایشه مى گوید: به هیچکس به اندازه خدیجه حسرت نبردم، به خاطر یادکرد پیامبر از او. (83) رسول خدا از خدیجه چنان یاد مى کرد که گویا جز او زنى در عالم نبود. (84) هیچگاه پیامبر از خانه نمى رفت مگر خدیجه را مى ستود. (85)
پیامبر در سالگرد وفاتش اشک ریخت و او را دعاکرد. (86) او به زنانش مى فرمود: فکرنکنید مقامتان بالاتر از اوست زمانى که کافر بودید ایمان آورد و مادر فرزندانم است. (87) آن بزرگوار روزى چهار خط بر زمین کشید و پرسید: مى دانید چیست؟ حاضران اظهار بی اطلاعى کردند. حضرت فرمود: بافضیلت ترین زنان بهشت چهار نفرند: خدیجه دختر خویلد، فاطمه دختر محمد(صلی الله علیه واله)، مریم دختر عمران و آسیه دختر مزاحم، همسر فرعون. (88)
روزى به اصحاب فرمود: از مردان بسیارى به کمال رسیدند و از میان زنان به کمال نرسیدند مگر مریم دختر عمران، آسیه دختر مزاحم زن فرعون، خدیجه دختر خویلد و فاطمه دختر محمد. (89)
سالها بعد وقتى خواستند خبر خواستگارى على(علیه السلام ) از فاطمه(علیها السلام) را به اطلاعش رسانند، گروهى از زنان به نزدش آمده، گفتند: با پدر و مادرهایمان فدایت شویم اى رسول خدا، براى کارى جمع شده ایم که اگر خدیجه زنده بود چشمش روشن مى شد. تا نام خدیجه برده شد، پیامبر گریست. ام سلمه پرسید براى چه مى گریید؟ فرمود:
«خدیجه و این مثل خدیجه صدقتنى حین یکذبنى الناس وایدتنى على دین الله واعانتى علیه بمالها ان الله عزوجل امرنى ان ابشر خدیجه بیت فى الجنة من قصر الزمرد لاصعب فیه ولانصب.»
خدیجه! و کجاست مثل خدیجه؟ زمانى که مردم تکذیبم کردند تصدیقم کرد. بر دین خدا یاریم نمود. و با مالش به کمکم شتافت. خدا به من فرمان داد تا او را به قصرى زمردین بهشتى که سختى و محنت در آن نیست بشارت دهم. (90)
پى نوشت ها:
1 - الاصابة فى تمییز الصحابة، ج2، ص480; الکامل فى التاریخ، ج2، ص37; تاریخ طبرى، ج2، ص213.
2- و 3- اسلام و عقاید و آراء بشرى یا «اسلام و جاهلیت»، ص605و608و612.
4- صعصعه به دیدار رسول(ص) موفقشد و پیامبر به وى فرمود: «هذا لک باب من البر ولک اجره اذ من الله علیک بالاسلام; این کار تو خود درى از نیکى برایتبوده و از جانب خدا نیز ماجور خواهىبود چون به شرف اسلام توفیق یافتى» گروهى معتقدند پیامبر چنین فرمود: «لاینفک ذالک لانک لمتبغ به وجهالله وان تعمل فى اسلامک عملا صالحا تثب به» که ظاهرا با توجه به آیه (لانضیع اجر من احسن عملا) روایت اول مقبولتر است. به قصصالعرب، ج2، ص31 و اسلام و عقاید و آراء بشرى ص 60 رجوع کنید.
5- تاریخ طبرى، ج3، ص343 وفات وى را در 65سالگى و ازدواجش را در چهلسالگى مىداند و چون وفاتش سهسال قبل از هجرت بوده بنابراین تولدش شصتوهشتسال قبل از هجرت است.
6- سیر اعلامالنبلاء، ج2، ص109; تاریخ الخمیس; ج1، ص263.
7- الاستیعاب، ج4، ص1817; سیر اعلامالنبلاء، ج2، ص111.
8- الاصابة فى تمییز الصحابة، ج7، ص602; طبقات کبرى ابنسعد، ج1، ص132 «هذا المجتمع علیه عند اصحابنا لیس بینهم اختلاف».
9- سیره نبوى ابنهشام، ج1، ص187.
-10- تاریخ الخمیس، ج1، ص263; «هى ممن کمل من النساء کانت عاقلة جلیلة دینة مصونة کریمه من اهل الجنة» سیر اعلامالنبلاء، ج2، ص109.
11- اسدالغابه، ج7، ص80; سیره نبوى ابنهشام، ج1، ص187.
12- طبقات کبرى ابنسعد، ج1، ص131و133; ج4، ص28; تاریخالخمیس، ج1، ص263.
13- گروهى عمده با این موضوع مخالفند جهت اطلاع از آراء گوناگون به اعیانالشیعه ماده خدج رجوعکنید.
14- اسدالغابة، ج7، ص80; تاریخ طبرى، ج2، ص280و281. همچنین در جلد ششم بحارالانوار در باب زنان پیامبر از احمد بلاذرى، ابوالقاسم کوفى، مرتضى و ابوجعفر روایتى آورده است که: در حالى که خدیجه دوشیزه بود پیامبر با او ازدواج کرد. به خدیجه(س) على محمد على دخیل، ترجمه دکتر فیروز حریرچى، ص 11 رجوع کنید.
15- «کانتخدیجه امراة عاقله شریفة مع ما ارادالله بها من الکرامة والخیر وهى یومئذ افضلهم نسبا واعظمهم شرفا واکثرهم مالا»، تاریخ الخمیس، ج1، ص263.
16- خدیجه زیباترین زنان قریش بود، الصحیح من سیرةالنبى، ج1، ص210.
17- اسدالغابة، ج3، ص21; نهایةالارب، ج18، ص171; ج5 ص 435; سیر اعلام النبلاء، ج 2، ص 82; الاصابة، ج4، ص273.
18- «کانتخدیجه تدعى فى الجاهلیة الطاهرة» سیره اعلامالنبلاء، ج2، ص111; نهایةالارب، ج18، ص171.
19- سیر اعلامالنبلاء، ج2، ص109.
20- تاریخ الخمیس، ج1، ص263; سیره ابنهشام، ج 1، ص 200.
21- اسدالغابة، ج3، ص21; الاصابة فى تمییز الصحابة، ج7، ص600.
22- سیره نبوى ابنهشام، ج1، ص189.
23- «کل قومها حریص على ذالک منها لو یقدر علیه» سیره نبوى ابنهشام، ج1، ص189; الکامل فى التاریخ، ج2، ص 14.
24- بحارالانوار، ج16، ص22.
25- الاستیعاب، ج4، ص1817.
26- بحارالانوار، ج16، ص18.
27- بحارالانوار، ج16، ص104.
28- سیره نبوى ابنهشام، ج1، ص188.
29- تاریخ طبرى، ج2، ص280و277; سیره نبوى ابنهشام، ج1، ص191، 194،189.
30- اسدالغابة، ج7، ص80; تاریخ الخمیس، ج1، ص263.
31- الصحیح من سیرةالنبى، ج1، ص112.
32- سیره نبوى ابنهشام، ج1، ص189و237.
33- سیره نبوى ابنهشام، ج1، ص189; تاریخ طبرى، ج2، ص280-281; الفصول المهمة، ص133.
34- تاریخ الخمیس، ج1، ص263.
35- تاریخ الخمیس، ج1، ص66و67. همچنین بنابر قول مشهور خدیجه(س) در این زمان چهلسال داشتبراى مطالعه به تاریخ الخمیس، ج1، ص264; بحارالانوار، ج16، ص12و19; البدایة والنهایة، ج2، ص295 رجوعکنید.
36- سیره حلبیه، ج1، ص123; به خدیجه، على محمد على دخیل، ص19 رحوع کنید.
37- الاصابة فى تمییز الصحابة، ج1، ص545 و ج4، ص 275; اسدالغابة، ج2، ص224.
38- «فانها کانت نعم القرین» سیر اعلامالنبلاء، ج2، ص109. در باره کمکهاى اقتصادى، زهرى گفته است: خدیجه به رسولخدا چهلهزار چهلهزار انفاق کرد.(تذکرة الخواص، ص 314).
39- الاستغاثة، ج1، ص70.
40- امالى صدوق، ج1، ص475.
41- تاریخ طبرى، ج3، ص161; سیره نبوى ابنهشام، ج1، ص189.
42- سیره نبوى ابنهشام، ج1، ص187و191; اسدالغابة، ج7، ص81و80; الاستیعاب، ج4، ص1818.
43- اسدالغابة، ج7، ص113; طبقات کبرى ابنسعد، ج8، ص36.
44- برخى زینب را اولین دختر مىدانند، طبقات کبرى ابنسعد، ج8، ص30-36.
45- سیر و مغازى، ص245.
46- درباره تولد و سخنگفتن و سجده او به: منتهىالامال، ج1، ص248 و بحارالانوار، ج43، ص3 و ذخایرالعقبى، ص45 رجوعکنید.
47- سیر اعلامالنبلاء، ج2، ص109.
48- بنات النبى امربائبه اختصاصا در این موضوع است.
49- سیر اعلامالنبلاء، ج2، ص119.
50- و 51- سیره نبوى ابنهشام، ج1، ص269و239; نهایةالارب، ج16، ص170 «ابشر یابن عمى واثبت فوالذى نفس خدیجه بیده انى لارجوا ان تکون نبى هذه الامة».
52- سوره روم، آیه21.
53- سیره نبوى ابنهشام، ج1، ص249; استیعاب، ج4، ص1820 با اندک تفاوت.
54- سیره نبوى ابنهشام، ج1، ص416.
55- تاریخ طبرى، ج2، ص344 و467 و 468 سخن از فرزندان خدیجه و اختلافات عمدهاى که در این باب وجود دارد از حوصله این مقاله خارجاست.
56- تاریخ طبرى، ج2، ص467.
57- سیر اعلام النبلاء، ج2، ص112; المستدرک على صحیحین، ج3، ص 184.
58- الاستیعاب، ج4، ص1820.
59- سیره نبوى ابنهشام، ج1، ص241.
60- صحیح مسلم (2435); ترمذى (3875).
61- تاریخ طبرى، ج2، ص467.
62- سیر اعلامالنبلاء، ج2، ص109; الکامل ابناثیر، ج2، ص57; سیره نبوى ابنهشام، ج1، ص38.
63- نهایةالارب، ج18، ص171.
64- سیر اعلامالنبلاء، ج2، ص112.
65- اسدالغابة، ج3، ص414; الاصابة فى تمییز الصحابه، ج2، ص480; خصائص امیرالمؤمنین(ع)، ص 45.
66- نهجالبلاغه، خطبه قاصعة.
67- و 68- مجالسالمؤمنین، ج1، ص163.
69- الاستیعاب، ج4، ص111; ج 2، ص719. جریان فوق را به طور کامل در اسدالغابة، ج 5، ص 438 ببینید.
70- سیره نبوى ابنهشام، ج2، ص103; سیر و مغازى، ص160.
71- سیره نبوى ابنهشام، ج2، ص103.
72- سیره نبوى ابنهشام، ج1، ص353و354.
73- اسدالغابه، ج7، ص80; الاستیعاب، ج4، ص1817.
74- سیره حلبیه، ج2، ص40.
75- سیر اعلامالنبلاء، ج2، ص11; کشفالغمه، ج1، ص511.
76- به طور مفصل به کتاب نساءالنبى، بنت الشاطى نگاه کنید.
77- تاریخ طبرى، ج4، ص593.
78- تاریخ طبرى، ج4، ص593; سیر اعلامالنبلاء، ج2، ص111.
79- نهایةالارب، ج18، ص171.
80- «در ماه رمضان سال ده از بعثت وفاتیافت» تاریخ طبرى، ج3، ص343; اسدالغابة، ج7، ص85.
81- تاریخ اماکن زیارتى مکه معظمه و مدینه منوره، چاپ سازمان حج و اوقاف، بخش مربوط به قبور حجون.
82- الاصابة فى تمییز الصحابة، ج2، ص217 و 218، از کتاب ذریه طاهره دولابى، به طور کامل ماجراى برخورد عایشه با پیامبر را در الاصابة فى تمییز الصحابة، ج 4، ص 275 ببینید.
83- الاستیعاب، ج4، ص1823.
84- السیره الحلبیه، ج3، ص401.
85- الاستیعاب، ج4، ص1824و1823; سفینةالبحار، ج1، ص380; نهایةالارب، ج18، ص171.
86- سیره نبوى ابنهشام، ج1، ص199.
87- مناقب آل ابىطالب، ج1، ص159; سیره نبوى ابنهشام، ج1، ص199.
88- الاستیعاب، ج4، ص1822; ج 2، ص 720.
89- قال(ص) کمل من الرجال کثیر و لم یکمل من النساء الا مریم بنت عمران و آسیه بنت مزاحم امراة فرعون و خدیجه بنتخویلد و فاطمه بنت محمد.(الفصول المهمة، ص129).
90- سفینةالبحار، ج1، ص381.
منابع (نشریه):
محمد عابدی، فرهنگ کوثر 1376 شماره 1
برچسبها:
حضرت خدیجه,
ایمان خدیجه,
س